دریای عشق رنگ بیابان گرفته است
دیدارِ پشت پنجره پایان گرفته است
حالا فسیل خاطره هایی که نیستد
در چشم های خسته من جان گرفته است
این روح سرد من که خو گرفته با عذاب
دیگر به دست خودش هم سوهان گرفته است
و آن فرشته ای که خدا در زمین نهاد
حالا به خود قیافه انسان گرفته است
رفتی و دور کردی همه ام را ز خود ، ببین
من مانده ام و دلی که آسان " گرفته " است
دیگر قسم به عشق که گریه نمی کنم
باران گرفته است که باران گرفته است !